موسيقي جاز براي من هم موسيقي بيداري و حركت بوده و هم موسيقي خواب و ايستايي. هميشه به نظرم لحظۀ سنجش وابستگي حقيقي يك آدم به موسيقي زماني است كه فشار رواني آني و سنگيني بر او وارد مي شود. واكنش او نسبت به موسيقي در اين لحظه چگونه خواهد بود؟ كسي را در نظر بگيريد كه در اتوموبيلش مشغول شنيدن موسيقي است و با سر رسيدن چنين لحظه اي او را خواهيد ديد كه در اولين حركت دستش را به طرف پيچ يا دگمۀ ضبط صوت برده و «صدا را خفه مي كند تا افكارش را جمع كند.»
غالباً موسيقي به عنوان چيزي جداي از زندگي روزمره، نوعي افزودۀ شيك و رومانتيك به آن، شناخته مي شود. الحاقي هنري براي فواصل خنثي و آرام از زندگي. چنين است كه بيشتر مردم در مواقع گرفتاري و بي حوصلگي به هر چيزي فكر مي كنند الا موسيقي. اين جاست كه تكليف من با خيلي كسان و چيزها روشن مي شود. آن لحظه اي كه دستان آن ها تبر را برداشته و به ريشۀ صدا مي زند تا تعقل را «آزاد» كند، درست همان لحظه اي است كه موسيقي من آغاز مي شود. موسيقي همراه من در لحظات استيصال است. قرص مسكن من و محرك من است كه بي رحمانه الزامات رواني را ناديده گرفته و چنان دادوبيدادي راه مي اندازد كه روي نگراني ها و گرفتاري هاي دنياي فيزيكي كم شود. در عين حال موسيقي من ، يعني موسيقي جاز، نه چيزي است متافيزيكي و نه آدمي است كه براي اين شكل از افاده ها تره خرد كند. صداها و نت ها، ضربها و هارموني ها در جاز به خاطر غلبه بر همان چيزي كه «موقعيت مسلط عقلاني بشر» مي خوانيمش به چيزي تبديل مي شود كه حضرات متافيزيك بايد پابرهنه به دنبال آن بدوند تا شايد به ذره اي از جادوي خلسه مانند آن نزديك شوند؛ مثل حالا كه پـِپـِر آدامز با زوت سيمز، تامي فلانگان، ران كارتر و الوين جونز دارند اين بعدظهر گه را در هجوم بيامانشان محو ميكنند.
صحنه درست مثل اين است كه در عصر پيش از تمدن و تاريخ و در دشتي بزرگ پنج دايناسور مشغول دنبال كردن يكديگرند و بدن هاي صخره مانند و زره پوشيده شان را چنان به هم مي كوبند كه تا فرسنگ ها گياهان و بوته هاي خودرو تكان خورده و خاك برخواسته از آن ها ناظر حيران را از ادامۀ تماشاي اين صحنه محروم مي كند. درست مثل منظري پيش از تاريخ تمدن، هيچ نهاد و انجمن و مجموعه و قانون و اخلاق و اصل و ضرورت و معنايي وجود ندارد كه شما را نگران خود كند. دنيا صحنه اي خالي است كه در آن دايناسورها بازيگوشانه يكديگر را دنبال مي كنند و اگر جرأت و شانس داشته و پا را از غارتان بيرون گذاشته باشيد شاهد بازي باشكوه آن ها خواهيد بود. اين درست لحظه اي است كه آرت، زوت، ران، تام و الوين به اوج بازي باشكوهشان در آلبوم «برخوردها» رسيده اند، كاري از سال 1968 كه مي تواند كاري از 20 ميليون سال قبل از ميلاد مسيح يا بيست ميليون سال پس از اكنون فعلي باشد.
Wednesday, September 23, 2009
Jazz Encounters!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment