Thursday, February 2, 2012

Lloyd Miller, a Sufi of Jazz [Farsi]


Read it in English

لويد ميلر، صوفي موسيقي جاز

در سال 1336 یک خانواده متمول آمریکایی، بعد از سفري كه از آمريكا به ژاپن، خاور دور و سپس هند رسانده بودشان، بلاخره وارد مقصد نهايي، ایران شدند. پدر و پسر هر دو موزیسین‌هاي جاز و اهل کالیفرنیای جنوبی بودند. لوید میلر، فرزند نوزده سالۀ این خانواده، از سیاحت در این سرزمین‌های دور به دنبال چیزی می‌گشت که در موسيقي جاز سنتی و جنبش مدرن باپ بخشي از آن را یافته بود، اما هنوز براي پاسخ به تمام نيازهاي روحي‌اش كافي نبود. او در جستجوي چيزي بود، فراتر از چهارچوب‌های فرهنگی خانواده‌ مورمون و مرفهي از كاليفرنيا. اما اتفاق جادويي زندگي او در تهران رخ داد: بي‌حوصله در هتلش پيچ راديو را باز كرد و ناگهان صدای تار را از رادیو شنید؛ شوری او را فرا گرفت که هرگز در کلوب‌های موسيقي جازِ لس‌آنجلس نچشیده بود. این حادثه کوچک نقطۀ آغاز پیوندی ناگسستنی با موسیقی و فرهنگ ایرانی شد و یکی از اولین نمونه‌های تلفیق جاز و موسیقی آسیایی را به بار آورد.

*  *  *


«برای من فرقی نمی‌کند؛ چه در قهوه‌خانه‌ای در هرات ساز دست گیرم، یا در گروه‌نوازی‌‌های افغان‌ها بنوازم یا در دکانی در ترکیه؛ هیچ‌کدام فرقی با اجراهایم در كلوب «رد فدر» یا «پرپل آنییِن» در لس‌آنجلسِ دهۀ پنجاه ندارند. سیستم موسیقیایی یکی‌ست. روح موسیقی، نت‌ها و گاه الگوهای ملودیک و جمله‌بندی‌ها یکی هستند.» -- لويد ميلر

لوید میلر، متولد 1938 در گلندیلِ کالیفرنیا، با درس‌گرفتن از پدرش که که نوازندۀ حرفه‌ای کلارینت بود، نواختن چندین ساز را در اسلوب نیواورلئان آموخت. سبکش متأثر از جورج لوییس، جانی دادز و جیمی جیوفری بود و اولین صفحۀ 78 دور خود را در 1950 ضبط کرد. کورنت، آکاردئون، بانجو، ترومبون، کلارینت، باس و ساکسفون از جمله سازهایی بودند که در نواختنشان مهارت داشت. پدر او که استاد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود برای تاسیس مدرسه بازرگانیِ دانشگاه تهران به ایران دعوت شد. بعد از ورودشان به ایران در 1957 لوید به مدت یک سال در ایران ماند و نواختن چندین ساز ایرانی را آموخت. اما از آنجا که هرگز آرام و قرار نداشت روانه آلمان شد و در فرانکفورت در «دومیسیل دو جز» همراه با پیتر ترانک و آلبرت منگلزدورف به اجراي موسيقي پرداخت. لويد به خاطر مي‌آورد: «در دوره‌ای در 1958 پیانیست خانگی «جز کلر» در ماینتسِ آلمان، بودم. یک شب دان اِلیس، اِدی هریس و یک ترومپت‌نواز ترک به نام مافی فلای همراه با اعضای دیگرِ دستۀ جازِ ارتش آمریکا به آنجا آمدند. آن شب بعد از اجرا، ادی و دان بعضی از ساخته‌هایم که ملهم از شرق بود را خوانندند و دان گفت که این مسیر را در موسیقی‌اش ادامه خواهد داد.» و چنين هم شد.
لوید بعد از آلمان به سوییس و سپس استکهلم رفت. در 1960 در کنار برجسته‌ترین موزیسین‌های جاز سوئد، از جمله برنت روزنگرن، لارس فارنلوف، لنارت جنسن، کار کرد. مقصد بعدی پاریس بود. در «کامیلیون» با گروه جف گیلسُن می‌نواخت و گه‌گاه نیز سری به کافه بلونت می‌زد. در آنجا بود که قطعاتی را نیز به جاي باد پاول با نوازنده طبل کنی کلارک اجرا می‌کرد. لوید، نشست‌های ضبط شده و نشدۀ متعددی در اروپا داشت؛ از جمله با ژاک پلزر، (ساکسُفونیست فراموش‌شده‌ای که کارهای درخشانی با چت بیکر ضبط کرده است) و تونی اسکات، ماجراجوی دیگری از جنس لويد.
او که معتقد به کلیسای مورمون بود در بازگشت به آمریکا وارد دانشگاه برگهم یانگ شد و در همان سال اول ایدۀ تلفیق جاز و موسیقی شرقی را مطرح کرد. عده‌ای از موزیسین‌های این دانشگاه تحت نظارت لوید ترکیب جسورانه‌ای از سازهای ایرانی و موسيقي «کول جَز» آفریدند که لوید آن را «جاز شرقی» نامید؛ عنوانی که بعدها نام اولین صفحه‌اش شد.
«کوارتت جاز شرقی» در فستیوال جازي كه مخصوص گروه‌هاي دانشگاهي كرانۀ غربي آمريكا بود شبیه هیچ‌کدام از گروه‌های دیگر شرکت‌کننده نبود و جایزه اول را برد. آلبوم گروه نیز به یکی از تاثیرگذارترین نمونه‌های تلفیق موسیقی شرق و غرب بدل شد.

قطعه گل گندم در اجرايي در تلويزيون ايالت يوتا، 1965

آلبوم «جاز شرقی» (که ترکیبی از نواخته‌های «کوارتت جاز شرقی» یا «کوارتت پرس کیز» و تریوی میلر بود) با قطعه‌ تکان‌دهنده‌ای آغاز می‌شد به نام «گل گندم». فرانسیس گودینگ در مورد این قطعه می‌نویسد: «صدای سحرانگیز سنتور میلر همراه با تک‌نوازی‌های ماهرانه کیز و سوییگ به‌جایِ باس و درامز، به ترتیب توسط دان وست و دیک بیسون، ترکیبی ایجاد کرده است که شنونده را براي هميشه با خود می‌برد.»

در 1969 (1348) از مرکز شرق‌شناسیِ دانشگاه یوتا یک بورس تحقیقاتی به لويد تعلق گرفت. این‌بار با تصویر روشنی از آنچه در پی‌اش بود به ایران آمد و در طول هفت سال آتی، ضمن این‌که اقامتگاه اصلی‌اش تهران بود، خاورمیانه را از افغانستان و پاکستان تا لبنان و ترکیه زیر پا گذاشت. لوید زیر نظر دکتر داریوش صفوت و استاد محمود کریمی در موسیقی کلاسیک و فولکلور ایرانی مهارت پیدا کرد و عنوان پایان‌نامه دکترایش شد «موسیقی و تصنیف در ایران: هنر آواز». در طول این هفت سال در جشنواره‌های مختلف موسیقی سنتی شرکت کرد، از مکان‌های مقدس دیدن کرد، در مراسم صوفیان حاضر شد و زندگی اقوام مختلف این خطۀ را از نزدیک لمس کرد.
برای انتشارات انگلیسی زبان در تهران و بیروت مقالات زیادی نوشت. در دهه هفتاد میلادی (دهه پنجاه شمسی) با نام مستعار کوروش علی خان برنامه‌ای هفتگی در تلویزیون ملی ایران را می گرداند با موضوع موسیقی جاز و موسیقی قومی ایران. اين برنامه، «کوروش علی خان و دوستان»، هفت سال پیاپی ادامه یافت و او را به چهره‌ای شناخته شده در ایران بدل کرد. همچنین مجموعه‌ای تلویزیونی درباره تاریخ جاز و برنامه‌ای به زبان انگلیسی درباره فرهنگ و هنر ایران را تهیه و کارگردانی کرد.
در 1977 (1356) به یوتا بازگشت وتدریس، که از سال‌های میانی دهۀ 1960 آغاز کرده بود، را پی‌گرفت. به گفته گودینگ، در دهۀ هفتاد میلادی و در اوج دوران توجه به موسیقی و ادیان شرقی، میلر سال‌ها پيش‌تر از ديگران اين تجربه‌ها را پشت سر گذاشته بود. از آن زمان تاکنون زندگی او را می‌توان در یک چیز خلاصه کرد: حفظ ميراث جاز سنتی و موسیقی شرقی. از کارهای اخیر او می‌توان به همکاری‌اش با کریس ویلکینز، آهنگساز اركستر سمفونیك یوتا، در کار بر روی ارانژمان‌های بانک جانسُن، جو کینگ آليور و بیکس بیدربک برای اجرا توسط اركستر سمفونیك یوتا اشاره کرد.
نويسنده‌اي مي‌گويد لوید میلر هرگز آن‌طور که باید مورد تحسین قرار نگرفت. «وی کسی بود که در خارج از محدودۀ میِن‌استریم کار کرد و تأثیرش از شرق او را از دیگر موسیقی‌دانان جاز مودال متفاوت می‌کند. او زندگی‌اش را وقف هنرش کرده بود و شاید همین موضوع او را تا حدی از نظرها دور کرد.» فرانسیس گودینگ زندگي و آثار او را «طنین قوی نُتي در کلیدی عجیب و غریب» می‌خواند. خود میلر این کلید را نشات گرفته از ایران می‌داند. به عقیده او ریشه بلوز، سه‌گاه در دستگاه موسیقی ایرانی‌ست؛ میراثی که توسط اعراب (مثل خیلی چیزهای دیگر از جمله اذان) از ایران گرفته شد و به آفریقای شمالی و نیواورلئان راه پیدا کرد. به این ترتیب او جاز را برآمده از موسیقی سنتی ایران می‌داند.
وی در بخشی از نامه‌اش به من زیبایی «صوفیانه» آلبوم Kind of Blue، مایلز دیویس را گوشزد می‌کند و می‌نویسد که زیبایی موسیقی استن گتز، بیل اِونز یا ديو بروبک برای او فرقی با زیبایی اذان ندارد. «همه آن‌ها وجود پروردگار را تصدیق و نیکی را تصویر می‌کنند.»
لويد با استاد آوازش، پريسا
لوید از موسیقی پاپ بیزار است و زمانی‌که چند سال پیش تهیه‌کننده‌ای در مورد استفاده از قطعۀ «گل گندم» برای یک آلبوم گلچين موسیقی سایکدلیک اجازه خواسته بود، لويد بي‌درنگ درخواست تهيه كننده را با نوشتم اين نامه رد کرد:
«به هیچ ترتیب نمی‌توانم به چیزی که در تمام زندگی‌ام با آن جنگیده‌ام نزدیک شوم؛ مثل یک آفریقایی-آمریکایی که هرگز با کوکلاکس‌کلان کنار نخواهد آمد. وقتی درق و دورق‌های الکترونیک، کسی را به یک زامبی بدل کرد دیگر امیدی به بازگشتنش به سویینگ جاز دهۀ پنجاه نیست. شاید بعد از جنگ جهانیِ سوم وقتی یک سوم جمعیت جهان نابود شد، این درق و دورق‌ها هم برای همیشه پایان یابد.»

خاطرات لويد به زبان فارسي شيرينش 

لوید با تأثیر از کلیت ایرانی/ اسلامیِ موسیقی در «موسیقی و تصنیف در ایران» می‌نویسد: «آوای حقیقی، درونی‌ست درحالی‌که موسیقی مطربی، عنصری خارجی‌ست». وی که بیش از چهل سال است که گیاه‌خواری را پیشه کرده، از رویای خود با ما می‌گوید: «شاید روزی رسد که جوانان عصاره گندم نوشند و پروردگار را شاکر شوند و به خزعبلات عرضه شده تن ندهند و زیبایی خلسه‌آور موسیقی‌ای مانند راوی شانکار یا موسیقی سنتی ژاپن را ارج نهند و شاید، فقط شاید، در این میان، به صفحه‌ کهنه‌ای از لوید میلر بربخورند و بگویند که این ابله خيلي مدت‌ها پيش از همه، این راه را پیموده است.»

3 comments: